پدر خوب من
اي فداي روي همچون ماه تو
گشته ام من واله و شيداي تو
تکيه گاه من تويي هان اي پدر
اي پدر کي ميشوم همتاي تو؟
گر تو مي بيني که شعري گفته ام
دوست دارم پا گذارم جاي تو
گرچه مي نتوان که جا پايت گذاشت
ليک رسوا مي شود بدخواه تو
آب دريا را اگر نتوان کشيد
ميتوان نوشيد از درياي تو
اي پدر با من بگو درد دلت
تا که من مرهم نهم غمهاي تو
اي پدر پشت و پناه من تويي
پشت من گرم است از گرماي تو
اي پدر خوني که در پود من است
قطره قطره ميکنم اهداي تو
روشني بخش چراغ خانه اي
ميستايم روح استغناي تو
کودکانت چون نهالي رسته اند
هست مادر مامن و ماواي تو
من چه دارم تا بريزم پاي تو؟
روحش شاد