وبلاگ :
گل نيلوفر
يادداشت :
پدر چهل روز گذشت!!!
نظرات :
1
خصوصي ،
63
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
سيدحسين
پدر
آن تيشه که بر خاک تو زد دست اجل
تيشهاي بود که شد باعث ويراني من
يوسفت نام نهادند و به گرگت دادند
مرگ، گرگ تو شد، اي يوسف کنعاني من
مه گردون ادب بودي و در خاک شدي
خاک، زندان تو گشت، اي مه زنداني من
از ندانستن من، دزد قضا آگه بود
چو تو را برد، بخنديد به ناداني من
آن که در زير زمين، داد سر و سامانت
کاش ميخورد غم بيسر و ساماني من
بسر خاک تو رفتم، خط پاکش خواندم
آه از اين خط که نوشتند به پيشاني من
رفتي و روز مرا تيره تر از شب کردي
بي تو در ظلمتم، اي ديدهي نوراني من
بي تو اشک و غم و حسرت همه مهمان منند
قدمي رنجه کن از مهر، به مهماني من
پاسخ
سلام ممنونم آقا سيد شعر زيبايي بود....