اعمال شب و روز عید غدیر(ویژه نامه عید غدیر خم)
فضیلت این روز:برگرفته از مفاتیح الجنان
روز هیجدهم ذى الحجّه، یادآور روز مهمّى در تاریخ است. روزى است که رسول خدا(صلى الله علیه وآله)
پس از انجام حج در سال دهم هجرى به هنگام مراجعت به مدینه، مردم را در وادى «غدیر» جمع کرد و
فرمان خدا یعنى نصب على(علیه السلام) به امامت و ولایت بر امّت را به آنان ابلاغ کرد. و آن جا بود که
آیه (اَلْیَوْمَ اَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُم، وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتى، وَ رَضیتُ لَکُمُ الاْسْلامَ دِیناً)(?) نازل شد. و خداوند با
برگزیدن على(علیه السلام) به امامت امّت، دین اسلام را کامل گردانید و دشمنان را ناامید و مأیوس
ساخت. این روز را باید به حق از عظیم ترین اعیاد نامید، همان گونه که در روایات بر اهمّیّت فراوان این
روز و برترى آن بر سایر اعیاد تأکید شده است.در روایتى از امام رضا(علیه السلام) مى خوانیم که فرمود:
«روز قیامت، چهار روز را که زینت بسته اند به نزد عرش الهى آورند: روز عید اضحى (قربان) روز عید
فطر، روز جمعه و روز عید غدیر. ولى در آن میان، روز عید غدیر، از نظر زیبایى، مانند ماه است میان
ستارگان».(?)در همان روایت، از این روز، به عنوان «عید اکبر» یاد شده است; روزى که گناهان
شیعیان (توبه کار) امیر مؤمنان(علیه السلام) بخشیده مى شود و این روز، روز شادى و سرور است،
روزى است که در آن تبسّم بر چهره مؤمنان نقش مى بندد.(?)در روایت دیگرى آمده است که از امام صادق
(علیه السلام) پرسیدند: آیا براى مسلمانان غیر از عید فطر و عید اضحى (قربان) عید دیگرى نیز وجود
دارد؟ فرمود: آرى. عیدى که از آن دو روز، باعظمت تر و شریفتر است، و آن روزى است که پیامبر اکرم
(صلى الله علیه وآله)، على(علیه السلام) را براى امامت امّت نصب فرمود و در روایت دیگر فرمود: آن
روز هیجدهم ذى الحجّهاست.(?)بهر حال، شایسته است در این روز مسلمانان با تشکیل مجالس جشن و
سرور و مدیحه سرایى و سخنرانى درباره روز عید غدیر و مسأله امامت امّت و مناقب و فضایل امیر مؤمنان
(علیه السلام)، آن را گرامى بدارند و فرزندان و جوانان و نوجوانان خود را با مسأله ولایت امیر مؤمنان
على(علیه السلام) و منابع آن از کتاب و سنّت و تاریخ آشناتر سازند.
امام صادق-ع:
شاید گمان کنی خدا روزی با حرمت تر از روز غدیر آفریده است!؟
نه به خدا سوگند! نه به خدا قسم! نه وَالله!
یا علی
خورشید چراغکی ز رخسار علیست
مه نقطه کوچکی ز پرگار علیست
هرکس که فرستد به محمد صلوات
همسایه دیوار به دیوار علیست
علی از قدر انسانی فراتر
علی یعنی صدای سبز باران
علی یعنی نگاه خیس ایمان
کسیکه حرف حق میزد علی بود
وذکر هرشب احمد علی بود
علی دلواپس پیغمبرش بود
محمد نیز فکر حیدرش بود
علی لبخند شیرین یتیم است
علی درغصه های ما سهیم است
بیا مثل علی آزاده باشیم
بیا مثل حقیقت ساده باشیم
علی یعنی تمام غربت مرد
علی یعنی تمام تهمت و درد
علی یعنی خروش ذوالفقاری
علی یعنی دوتا چشم بهاری
علی یعنی بدون یاروهمراه
علی یعنی شب و نخل ودل چاه
علی یعنی تمام مکتب ما
علی یعنی حسین وزینب ما
علی یعنی تمام اشک حیدر
برای غربت زهرای اطهر
نوشته شده توسط زهرا در چهارشنبه 89/9/3 ساعت 10:16 عصر موضوع | لینک ثابت
پروردگار!
به من آرامش ده
تا بپذیرم آنچه را که نمیتوانم تغییر دهم
دلیری ده
تا تغییر دهم آن چه را که میتوانم تغییر دهم
بینش ده
تا تفاوت این دو را بدانم
مرا فهم ده
تا متوقع نباشم ،دنیا و مردم آن مطابق میل من رفتار کنند
نوشته شده توسط زهرا در چهارشنبه 89/8/26 ساعت 9:2 عصر موضوع | لینک ثابت
یا باقر از فرط غمت افسرده گشتیم از غصه جانسوز تو پژمرده گشتیم
هر شیعه در دل حجله داغ تو بسته سنگینى داغت دل ما را شکسته
سوز دلت از سینه ات بار سفر ساخت در سینه ما رفت و ما را دیدهتر ساخت
پنجم امام و هفتمین معصوم هستى جانم فدایت پس چرا مسموم هستى
اى صبر مطلق، گشتهاى بى تاب از چه؟ اى کشتى عدل خدا، گرداب از چه؟
جسم شریفت از چه کم کم آب گشته بنگر که صادق از غمت بى تاب گشته
تو یادگار آخرینِ کربلایى تو داغدار و دل غمینِ کربلایى
تفسیر دشت کربلا در سینه توست دلها گرفتار غم دیرینه توست
با رفتنت دیگر تو آسوده ز دردى داغ یتیمى را به صادق هدیه کردى
تاریکى صحن تو بر غربت گواه است شمعى ندارد قبر تو بى بارگاه است
اى کاش بر قبرت حرم سازیم امامم بر گنبدش پرچم بیافرازیم امامم
آییم پابوس و تو را زوّار گردیم ما بى کسان هم لایق دیدار گردیم
نام : محمد. کنیه : ابو جعفر و ابوجعفر اول . القاب : باقر, شاکر, هادى , امین , شبیه -به خاطر شباهت ایشان به پیامبراکرم (ص )-. مـشهورترین لقب آن حضرت , باقر است . پیامبر اکرم (ص ) به واسطه جابربن عبداللّه انصارى , آن حضرت را به این لقب, ملقب کرد و به ایشان سلام رساند. منصب : معصوم هفتم و امام پنجم شیعیان . تاریخ ولادت : اول رجب سال 57 هجرى . برخى از مورخان , ولادت ایشان را در سوم صفر سال 57 هجرى دانسته اند. محل تولد: مدینه مشرفه , در سرزمین حجاز (عربستان سعودى کنونى ). نسب پدرى : امام زین العابدین , على بن حسین بن على بن ابى طالب (ع ). نام مادر: فاطمه , دختر امام حسن مجتبى (ع ) که مکنى به ام عبداللّه بود. ایـن بـانـوى ارجـمـند, از زنان بزرگ عصر خویش بود که امام صادق (ع ) درباره شان و منزلت او, فـرمـود: جـده ام , فـاطمه بنت حسن , صدیقه بود و در آل امام حسن (ع ) زنى به درجه و مرتبه او نرسید.
.
بنابر نقل مدائنی، روزی یکی از اعراب صحرا گرد به خدمت ابو جعفر محمد بن علی آمد و از وی پرسید: آیا به هنگام عبادت خداوند هیچ او را دیدهای؟ امام پاسخ داد: من چیزی را که ندیده باشم عبادت نمیکنم.اعرابی پرسید: چگونه او را دیدهای؟ فرمود:
دیدگان نتوانند او را دید اما دلها با نور حقایق ایمان او را میبینند. با حواس به درک نمیآید و با مردمان قیاس نمیشود.
با نشانهها شناخته شود و با علامتها موصوف گردد. در کار خود هرگز ستم روا نمیدارد. او خداوندی است که جز او معبودی نیست. اعرابی با شنیدن پاسخ امام باقر (ع) گفت: خداوند خود آگاهتر است که رسالتش را کجا قرار دهد.
نوشته شده توسط زهرا در یکشنبه 89/8/23 ساعت 1:27 عصر موضوع | لینک ثابت
خداوند روزى که آسمانها و زمین را آفرید،
صد رحمت بیافرید که هر یک از آنها میان زمین و
آسمان را پر مىکند و یکى را در زمین قرار
داد که بوسیله آن مادر به فرزند محبت مىکند و
حیوانات وحشى و پرندگان به یکدیگر مأنوسند و نودونه
رحمت را نگه داشته و همین که
روز قیامت شود این یک رحمت را نیز بر آن مىافزاید.
خدایا روزى کن مرا محبّت خودت و محبّت دوستدارانت
را و محبّت آنچه مرا به تو
نزدیک مىکند و .محبّت خودت را نزد من از آب خنک محبوبتر گردان
ای ایزد یکتا راه نجاتم را من از تو می خواهم؛
راه نکو بودن ، در این غریب آباد با آبرو بودن ،
در این خراب آباد من از توسلامتی می خواهم
. من از تو می خواهم ، راهی نشانم ده تا بهترین باشم.
تا پاسخی زیبا ، بهر پدر باشم؛ لبخند زیبایی روی لب مادر.
من بهترین باشم ، من
برترین باشم.
ای خدای بزرگ ،
آنقدر به ما عظمت روح و تقوا عطا کن
که همه وجود خود را با عشق و رغبت قربانی حق کنیم
خدایا
آنچنان تار و پود وجود ما را به عشق خود عجین کن
که در وجودت محو شویم
خدایا
ما را از گرداب خودخواهی و از گردباد هوا و هوس نجات ده
و به ما قدرت ایثار عطا کن
خدایا
در این لحظات سخت امتحان ،
نور ایمان را بر قلب ما بتابان و ما را از لغزش نگاه دار
خدایا
ما را قدرت ده که طاغوت خودپرستی را به زیرپا افکنیم
و حق و حقیقت را فدای منفعت های شخصی نکنیم
خداوندا
مرا انسانی بساز که ترا بشناسد و خودرا بشناسد.
مرا چندان قوی گردان که به گاه ناتوانی از سستی خود آگاه گردم.
چنان جسور و با شهامتم کن که بهنگام وحشت
جرات مقابله بــا خویشتن را داشته باشم.
مرا انسانی بساز که بهنگام شکست شرافتمندانه درخوداحساس کبر
و غرورکنم و به گاه پیروزی فروتن ونجیب باشم.
مرا انسانی بساز که از ناملایمات زندگی روی بر نتابم .
به هنگامی که باید سینه سپر کنم پشت بر نگردانم.
مرا به جاده آسایش راهنمایی نکن بلکه
به راهی سخت و دشوار مرا
مورد آزمون خود قرار بده تا باناملایمات دست به مبارزه بزنم و
سربلند بیرون آیم.
مرا انسانی قرار بده که دلش روشن و صاف و هدف زندگیش
عالی باشد .پیش از اینکه در اندیشه فرمانروایی بر دیگران باشد
بر خویشتن حکومت کنم
مرا انسانی بساز که خندیدن را بیاموزد اما گریستن
رانیزهرگز از خاطر نبرد.
انسانی که گام درآینده بگذارد ولی گذشته
را نیز هرگز فراموش نکند.
واز همه مهمتر در مقابل چشمان جادویی و افسونگر
هیچ کس تسلیم نشودو
مسحور نگردد.
خدایا من تاب تحمل ندارم مرا به حال خود وامگذار
ای مهربانترین مهربانان و ای بهترین تکیه گاه و پناه امید واران
اگر کسی را دوست داری رهایش کن سوی تو
برگشت ازآن توست و اگر بر نگشت از اول برای
تو نبوده...
نوشته شده توسط زهرا در چهارشنبه 89/8/5 ساعت 11:8 عصر موضوع | لینک ثابت
خداوندا نمی دانم
بس ستمبار است و لیکن من نمیدانم
و می دانم که آخر بغض پنهانم مرا بی جان و تن سازد
.دل دارم. دلی بی آب و گل دارم
دو چیز از یاد آدما نمیره
یک دوستهای خوب دوم روزهای خوب
یه چیز هم همیشه به یادگار میمونه ،روزهای خوبی که با
دوستهای خوب گذشت ......
نوشته شده توسط زهرا در چهارشنبه 89/7/21 ساعت 9:48 عصر موضوع | لینک ثابت
خدای من !...
بر من و امیدی که به مهربانی ات بسته ام رحم کن مهربانا...!
لحظه لحظه زندگی ام را تو بساز و بهترین ها را به من هدیه کن...!
دوستت دارم خدای مهر و عشق...!
زندگی ام را از مهر و رحمت و عشق ات سرشار کن ...!
زندگی ام را به دستان پر قدرت تو سپردم ...
باشد که آرامش و خوشبختی را در هر لحظه ی زندگیم با مهر و عشق تو ای بیکران بچشم .
تو را سپاس برای هر آنچه که به من عطا کردی ای مهربان و ای قادر متعال .
تو...ای تنها هدایتگر من ...آرامش بخش من...
تو................................................................................!
تو ! خدایی که هر لحظه زندگی ام را با بهترین هایی که برای من به ارمغان می آوری سرشار میکنی .
تو ...! تنها نازنینی که همیشه مرا در آغوش مهربانت گرفتی و مهر و عشقی ناب به من هدیه کردی...
خدای من ... خدای مهربانم ...دریاب حال مرا ...
میدانم ... در حقت کوتاهی کرده ام...بگذر از من مهربانا ...هرگز نمیگویم که تو ! را فراموش کرده ام...محال است که این را بگویم ...محال .
فقط...مدتی ست که...تو ! خوب میدانی...اتفاقاتی ... افکاری ... مرا به خود مشغول کرده ست ... که به لطف تو ! ای مهربان ...به عنایت و توجه تو ! ای بیکران ...ایمان دارم ... و یقین دارم که همه چیز به بهترین شکل به انجام خواهد رسید و من با داشتن تو ! خوشبخت ترین خواهم بود .
عاشقم بر تو ! ای تنها تکیه گاه زمین و آسمان من . ای مهربان قدرتمند .
ای قادر بلند مرتبه و متعال ...دوستت دارم ...
ای خدای مهر و عشق...!
دستم را بگیر ...!
خوشبخت ترینم کن ...!
به من محبت کن ...به من آرامشی عطا کن که تو ! را بیش از پیش در تار و پود زندگی ام بیابم .
سپاس ! سپاس ! سپاس ... برای هر آنچه که به من از مهر بی حسابت به ارمغان آوردی...و همواره ...می آوری .
چشم براه مهربانی ها و راهنمایی های تو ! هستم ... همیشه ! و هر لحظه .
مگذار خطا کنم ...مگذار ای قادر متعال ... که تویی ! که بر همه امور زندگی ام آگاهی .
نوشته شده توسط زهرا در دوشنبه 89/7/12 ساعت 9:27 عصر موضوع | لینک ثابت
از آن روزی که من دیدم نگاهت
شدم عاشق به چشمانت سیاهت
آن وقت عشق تو روز و شبم بود
به هنگام شب بالین سرم بود
یک روز از عشق تو غافل نبودم
به عشق دیگری حاصل نبودم
تو بودی عشق من فقط تو بودی
تو هستی عشق من فقط تو هستی
گریه کردم گریه هم اینبار آرامم نکرد هرچه کردم... هرچه... آه! انگار آرامم نکرد روستا از چشم من افتاد، دیگر مثل قبل گرمی آغوش شالیزار آرامم نکرد درد دل با سایه و دیوار آرامم نکرد سوختم آنگونه در تب، آه! از مادر بپرس دستمال تب بر نمدار آرامم نکرد ذوق شعرم را کجا بردی که بعد از رفتنت عشق و شعر و دفتر و وبلاگ آرامم نکرد
نوشته شده توسط زهرا در شنبه 89/7/10 ساعت 10:42 عصر موضوع | لینک ثابت
خدای من !
ای تنها امید و تکیه گاهم ! ای که همه چیز در درستان پرقدرت توست ...
ای که بر همه چیز آگاهی ...
مهربان من !
تو تنهای امید من در لحظات سخت زندگی ام هستی ...
تو را قسم به قدرت بی حد و کرانت مرا کمک کن و مگذار که در ... آنچه برای من مشکل است و برای تو سهل ... درمانده شوم ...
خدایاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا ... !
تو را از اعماق وجودم صدا می کنم و از صمیم قلبم با نهایت عجز ... از تو و مهر و لطف و عنایت همیشگی ات تمنا می کنم کمکم کنی و بگذاری که همه چیز به خوبی برای من پیش برود...و آنجایی که هیچ چیز در دست من نیست...و فقط قدرت بی کرانت می تواند همه چیز را روبراه کند...تو با من باش مهربانا !
کمکم کن !
مشکلم را حل کن...!
تو را قسم به خدایی ات ! ای قدرتمند بی کران ...!
منتظر مهر و لطف بی نهایت تو هستم ای بی کران مهربان و ای خدای متعال و قدرتمند من !
تو را سپاس برای همه ی مهربانی هایت...!
منتظرم !
منتظر پاسخی شیرین ... به شیرینی تمام مهربانی هایت هستم ...!
خدایا !
چشم براهم .............................!
چشم براه مهر بی حد و نهایت و همیشگی توام ای مهربان !
دلم گرفته ، ای خدا
این روزا هیچکی غیر تو ، درد من ونمی دونه
دلم گرفته ، ای خدا
حتی صدامم این روزا به ساز من نمی خونه
دلم گرفته ازهمه
از این روزای سوت و کور
از این ترانه مردگی، از این شبهای بی عبور
تمام لحظه های دلم زیر هجوم حادثه منتظر
یه راهیه تا دوباره به توبرسه
دلم گرفته، ای خدا
گریه امونم نمی ده ، چرا دیگه حتی دلم
تو رونشونم نمی ده
گناه بی باوری مو ، خودم به گردن می گیرم
اگر نگیری دستامو ، تو دستای غم می میرم
دلم گرفته ، ای خدا
واسه رسیدن به تو ، یه فرصت تازه می خوام
دوباره دستامو بگیر ، مثل روزای بی کسی
دلم گرفته ،ای خدا حتی بهشتو نمی خوام
شگی توام ای
خوش به حال آسمون که هر وقت دلش میگیره ، بی بهونه می باره ......
به کسی توجه نمی کنه ... از کسی خجالت نمی کشه ... می باره و می باره و
می باره ...
اینقدر می باره تا آفتابی شه ... آبی شه ...!!!
کاش ... کاش می شد مثل آسمون بود ... کاش می شد وقتی دل میگیره اونقدر بباری تا
بالاخره آفتابی شی ... بعدش هم انگار نه انگار که بارشی بوده ... انگار نه انگار که
غصّه ای بوده ... همه چیز فراموش بشه ...!!!
آسمون چشم های من همیشه میباره...ولی با گریه هم آسمون دلم آفتابی نمیشه تا روزی که.......؟
مهرب
تنها یک تنها می داند که تنهایی ،تنها درد یک تنها نیست .....
خخخخخخخخخ
نوشته شده توسط زهرا در دوشنبه 89/7/5 ساعت 12:2 صبح موضوع | لینک ثابت
سلام سلام دوستان چطوره حال شما
من که خیلی خوشحالــــــــــــــــــــم
دوستان میدونید چرا خوشحالم
چون امروز تولد وبلاگم
امروز وبلاگم شده یکسال و7روز داره
هفت روز دنبالتر جشن تولدش گرفتم
چون تو ایام قدر بود
لازم بود جشن تولد وبلاگم بگیرم
اول از همه از عزیزی که این وبلاگ و برام ساخته و وبلاگ نوشتن
و یادم داد تشکر کنم ولی نمیدونم چه جوری ازش تشکر کنم
دستش درد نکنه امیدوارم هر آرزویی داره هر چه زودتر بهش برسه
ولی توی این یکسال این وبلاگ و اینترنت شد همدم و مونس تنهایهای من
هر چه درد دلی داشتم براش نوشتم کوتاه بلند هیچ وقت از
دستم شاکی نشد و بهم نگفت که ازت خسته شدم
ولی هر وقت خواستم با یکی درد دل کنم بهم میگفت حوصله ندارم
شده بودم یه آدم بی کس وتنها ولی حالا نه یه وبلاگ دارم هر چه
درد دلی دارم بهش میکنم و اونم با جون دل ازم استقبال میکنه
بعداز درد دلام دوستای خوب و مهربونی پیدا کردم که حتی تو خوابم نمیدیدم
حالا هم خیلی خیلی خوشحالم و از دوستای عزیزم تشکر میکنم که
همیشه بهم سر میزنند وبا نظرات خودشون خوشحالم میکنند
دست دوستان گلم درد نکنه منتظر حضور گرمتون هستم شاد و موفق باشید
همدم تنهایهای من
تولــــــــــــــــــــدت مبــــــــــــــــــــــــارک
نوش جونتووووووون
دوستان مهربووونم خیــــــــلی دووووووووستون دارم
و در آخر هم بازم از عزیزم تشکر میکنم دست
گلت درد نکنه خیلی خیلی ممنونم ازت
واز خدا میخوام به تمام آرزوهات برسی وهمیشه شاد سر بلند باشی
وهمیشه شادی وتو چشمات ببینم
دوستان عزیزمنتظرنظراتتون هستم
نوشته شده توسط زهرا در یکشنبه 89/6/14 ساعت 12:46 صبح موضوع | لینک ثابت
ای کاش علی شویم وعالی باشیم
هم سفره ی کاسه سفالی باشیم
چون سکه به دست کودکی برق زنیم
نان آور سفره های خالی باشیم
ناله کن ای دل به عزای علی
گریه کن ای دیده برای علی
کعبه ز کف داده چو مولود خویش
گشته سیه پوش عزای علی
عمر علی، عمره ی مقبوله بود
هر قدمش سعی و صفای علی
دیده زمزم، که پر از اشگ شد
یاد کند، زمزمه های علی
تیغ شهادت سر او را شکافت
کوفه بود، کوه منای علی
عالم امکان شده پر غلغله
چون شده خاموش صدای علی
نیست هم آغوش صبا بعد از این
پیک ظفر بخش لوای علی
منبر و محراب کشد انتظار
تا که زند بوسه به پای علی
ماه دگر در دل شب نشنود
صوت مناجات و دعای علی
آه که محروم شد امشب دگر
چشم یتیمان ز لقای علی
مانده تهی سفره بیچارگان
منتظر نان و غذای علی
وای امیر دو سرا کشته شد
خانه غم گشته، سرای علی
پیش حسین و حسن و زینبین
خون چکد از فرق همای علی
خواهی اگر ملک دو عالم حسان
از دل و جان باش گدای علی
پسرک برای چندمین بار کوچه را سرک کشید ، اما خبری نبود . روی پاگرد نشست . دیگر به گرسنگی فکر نمی کرد . با خود گفت شاید کاری برایش پیش آمده ، شاید هم جای دیگریست یا با یتیمی مثل من بازی می کند ، شاید هم ... زبانش را گاز گرفت : نه نمی تواند اینگونه باشد ، او مرا فراموش نمی کند . خودش گفت تا زنده باشد پیشم می آید . نکند ... باید برایش دعا کنم همانطور که خودش به من یاد داده . می گفت خدا صدایم را می شنود . دستهایش را بالا برد : «خدایا! مرد غریبه مثل پدر من است . خدایا !دوباره مرا یتیم نکن .» و اشکهایش آرام سرازیر شد . «دیگر گلایه نمی کنم . دیگر چیزی برای خوردن نمی خواهم . من فقط ساعتی بودن با او را می خواهم .»
آن شب تمام یتیمان کوفه گریستند .
رمضون ماه تو یا ماه منه؟ تو ضیافت خونه باز کردی یا من؟ تویی که مهمون دعوت کردی یامن؟ من که امشب در خونت اومدم مهمونم باکارت دعوت اومدم اومدم از بدیهام جدابشم اومدم باخوبات آشنا بشم اگه گفتن این کیه چیکارداره بگوازصابخونه انتظار داره این نمک دون شکن چند سالمه گناهاش اندازه ی یه عالمه.....................................التماس دعا از همه ی دوستان
نوشته شده توسط زهرا در سه شنبه 89/6/9 ساعت 4:50 عصر موضوع | لینک ثابت
آخرین نوشته ها
به نام خدا
بهارم بی تو سرد است پدر
دلم میخواد پرستارم تو باشی پدر
چهاردهم آذردومین سالگرد ویران شدن زندگیم پدر
محرم بی پدری رسید
675 روز بـــــــی پـــــــدری گــــــذشـــــــــت...
پـــــــــــــــــــــــــــــــدر
فقط پدرم را می خواهم...
وقتی پدر نداری
تمام آرزوهای من...
من هم... روزگاری... پدر داشتم...
277 روز بابا جونم دلتنگتم
خدایا:
درد غم بی پدری
[عناوین آرشیوشده]
درباره وبلاگ
زهرا
برای ظهور آقا امام زمان (عج) و شادی روح پدرم صلوات
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ ...?
کاش بـودی پدرتـا دلـم تنهــا نبـود
تـا اسیــر غصــه فــردا نبــود
کاش بــودی پدرتا بـرای قلـب مـن
زنــدگی این گونه بی معنا نبـود
کاش بـودی پدرتا لبـان سـرد مــن
قصـه گـوی غصـه غـم هـا نبـود
کاش بـودی پدرتا نگـاه خستــه ام
بی خبـر از مــوج و از دریـا نبـود
کاش بـودی پدرتـا زمستـان دلــم
این چنین پرسوز و پرسرما نبود
کاش بـودی پدرتـا فقـط باور کنی
بعد تــو ایــن زنــدگی زیبـا نبـود
فهرست اصلی
دوستان
نوشته های پیشین
سایر امکانات
POWERED BY
language="java" src="