خدا : بنده ی من نماز شب بخوان و آن یازده رکعت است .
بنده : خدایا ! خسته ام ! نمی توانم .
خدا : بنده ی من ، دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر بخوان .
بنده : خدایا ! خسته ام برایم مشکل است نیمه شب بیدار شوم .
خدا : بنده ی من فقط یک رکعت نماز وتر بخوان
بنده : خدایا ! امروز خیلی خسته ام ! آیا راه دیگری ندارد ؟
خدا : بنده ی من قبل از خواب وضو بگیر و رو به آسمان کن و بگو یا الله
بنده : خدایا ! من در رختخواب هستم اگر بلند شوم خواب از سرم می پرد !
خدا : بنده ی من همانجا که دراز کشیده ای تیمم کن و بگو یا الله
بنده : خدایا هوا سرد است ! نمی توانم دستانم را از زیر پتو در بیاورم
خدا : بنده ی من در دلت بگو یا الله ما نماز شب برایت حساب می کنیم
بنده اعتنایی نمی کند و می خوابد
خدا : ملائکه ی من ! ببینید من آنقدر ساده گرفته ام اما او خوابیده است چیزی به اذان صبح نمانده ?
او را بیدار کنید دلم برایش تنگ شده است امشب با من حرف نزده
ملائکه : خداوندا ! دوباره او را بیدار کردیم ، اما باز خوابید
خدا : ملائکه ی من در گوشش بگویید پروردگارت منتظر توست
ملائکه : پروردگارا ! باز هم بیدار نمی شود !
خدا : اذان صبح را می گویند هنگام طلوع آفتاب است ای بنده ی من بیدار شو
نماز صبحت قضا می شود خورشید از مشرق سر بر می آورد
ملائکه : خداوندا نمی خواهی با او قهر کنی ؟
خدا : او جز من کسی را ندارد … شاید توبه کرد !!!
بنده ی من تو هنگامی که به نماز می ایستی من آنچنان گوش فرا میدهم که انگار همین یک بنده را دارم و تو چنان غافلی که گویا صدها خدا داری
بر چهره پر ز نور مهدی صلوات... بر جان و دل صبور مهدی صلوات تا امر فرج شود مهیا بفرست ... بهر فرج و ظهور مهدی صلوات
التماس دعا ازهمه عزیزان
نوشته شده توسط زهرا در پنج شنبه 90/3/12 ساعت 1:58 عصر موضوع | لینک ثابت
بسمه تعالی
میلاد سراسر خیر و برکت و نور ام ابیها و ام الائمه و کوثر قران وروز زن را به همه مسلمانان
جهان تبریک و تهنیت عرض می کنم.
مادر سر چشمه گیتی ...
غنچه ای در سبزه زار زیبای طبیعت شکفت و کلمه ی مادر ، در پهنه گلبرگان
سرخ آن او که همچون خون مادر است ، بیرون جهید و خود را در آسمان بیکران
آبی سوار بر بال پرنده محبت دید . آری! به راستی مادر کیست که گیسوانش
هم چون گیسوان فرشته طلایی است؟ مادر کیست که زمزمه
محبتش لالایی اوست؟ مادر آنست که گهواره چوبین فرزندش را از لابلای
صخره ها و از میان آبشارها و صدها گل زیبای یاسمن بیرون می کشد و با
دستان مهرآمیزش آن را تکان می دهد ...مادر آنست که اشکش همچون
شبنم بر قلب گلبرگ ، گل عشق است، صدایش هم چون مرغ غزل خوان در
طبیعت است و بوسه اش همچون نور خورشید بر سبزه زار است و استواریش
همچون کوهی بر دل خاک...روزت را ارج می نهم و بوسه میزنم بر جای پایت .
مادر عزیز در برابرت کویری تشنه هستم که با اشکهای پاکت سیراب می شوم . چون کبوتری سبکبال در پهنه این آسمان پرواز نمایم . این ترانه نوایی است که قلب های آدمیان را به تپش وا می دارد. و رأفتت و شهامتت در قلب انسانیت حک شده است. و تو را ای ُدرج بینوای مروارید خِرد که قصه شجاعت و ایمانت از تمام شمع ها فروزان تر است روزت را همواره ارج می نهیم و رایحه ایثار و محبتت را در جانمان می ستاییم .
ودر انتظار باران محبتت غنچه ای هستم در دستان گرم تو
در دریای بی کران چشمانت پاکی وعشق را دیده ام و می خواهم
و اکنون از تولد مهر صدای بلبلان ترانه ساز زمین است و
پس مادر ای مهربان ترین پیوند ، هستی ام به عشق تو زنده است
چگونه باید در این بُرهه از زمان نمایان ساخت
خوش آمد فاطمه (س) خوش آمد فاطمه چون هدیه ای از جانب یزدان به تبریک قدومش شد لب کل جهان خندان یگانه بنده خاص خدا کز بهر خلق او بیامد طرح و نقشی نو ز سوی حضرت یزدان پیمبر ماهها باید شود مغروق در طاعت ببرد از همه حتی خدیجه سخت یا آسان بماند منتظر تا خالق یکتا دهد رخصت برای خلقت ام الوجود و مادر نیکان به دوران جنینی همکلام و یاور مادر همو کو مادر بابا شده از رحمت و احسان برای شادباش و عرض تبریک از سرای غیب خدایش سوره کوثر فرستاده است در قرآن که دیده آدمی را سربه سر خوبی بجز زهرا(س) که افزاید به حجم خوبی و بر وسعت ایمان اگر چه کل خوبیها جمعند در وجود او ولی زهرا بود برتر ز کل خوبی و خوبان کدامین افتخارش را نمایم ذکر که حصر اوست ز آبا و ز اجدادش و یا اولادش ای یاران من ناچیز نتوانم بگویم کیست آن بانو ولی تبریک من بر او به قدر دانه باران به حق حرمت زهرای اطهر از خدا خواهم دهد ایمان والا، جسم سالم با دلی شادان دکتر اسکندریان (نامی)
نوشته شده توسط زهرا در دوشنبه 90/3/2 ساعت 7:54 عصر موضوع | لینک ثابت
1-میخواهم داناترین مردم باشم/حضرت فرمودازخدابترس
2-میخواهم ازخاصان خداباشم/فرموددرکارهادرستی وراستی پیشه کن
3-میخواهم روزیم وسیع گردد/فرمودهمیشه باوضو باش
4-میخواهم سنگین ترین مردم باشم/فرمودازکسی چیزی نخواه
5-میخواهم دررحمت حق باشم/فرمودبا خلق خدا نیکی کن
6-میخواهم عمرمن طولانی گردد/فرمود صله ی رحم کن
7-میخواهم همیشه دل من روشن باشد/فرمودمرگ را فرمواش نکن
8-میخواهم دراتش دوزخ نسوزم/فرمودچشم زبان خودراببند
9-میخواهم درچشم مردم خوارنباشم/فرمودپرهیزگارباش
10-میخواهم باشمامحشورشوم/فرمودسجده های طولانی کن
11-میخواهم بدانم گناهانم به چه چیزریخته میشود/فرمودبه تضرع وتوبه درحال بیچارگی
12-میخواهم ازخاصان درگاه خداوندباشم/فرمودشب وروزقران بخوان
13-میخواهم خدای تعالی راذرنماز حاضریابم/فرموددروقت ساختن وضوبسیار دقت کن
14-میخواهم درنامه اعمال من گناه نباشد/فرمودبه پدرو مادر نیکی کن
15-میخواهم از دشمن به من افتی نرسد/فرمود همیشه توکل برخداکن
16-میخواهم درفردای قیامت امین باشم/فرمود در میان شام وخفتن به ذکرخدا مشغول باش
نقل از نس بن مالک
نوشته شده توسط زهرا در جمعه 90/2/23 ساعت 11:20 صبح موضوع | لینک ثابت
السلام علیک یا سیدة النساء العالمین، یا عصمت الله الکبری، یا فاطمـة الزهراء (سلام الله علیها)
شهادت مظلومانه حضرت فاطمه زهراسلام الله علیها راتسلیت عرض می نمایم
گیرم که خانه خانه ی علی وحی خدا نبود
اتش به بیت ام ابیها روا نبود
ان بانویی که حرمت قرانی اش سزاست
درکوچه اش تهاجم اعداسزانبود
حالا چه وقت مجلس شورای رهبراست
حیدر مگرخلیفه ی دین خدانبود
اب..بسوزددلت
خاک ...شودخاک عزا برسرت
باد...پریشان شوی
چشم....الهی که بباری فقط
پیش نگاه شما...مادر خورشید سوخت
یا رب چو بر آرنده ی حاجات تویی
هم قاضی و کافی مهمات تویی
من سر دل خویش بتو کی گویم
چون عالم اسرار خفیات تویی ...!!!
التماس دعا-برای سلامتی وتعجیل درظهورحضرت مهدی صلوات الله علیه صلوات
نوشته شده توسط زهرا در جمعه 90/2/16 ساعت 3:49 عصر موضوع | لینک ثابت
گذارم سر به کوی فاطمیه زخون گیرم وضوی فاطمیه صدای ضجه می اید به گوشم زپشت درب کوی فاطمیه دوباره بوی هیزم بوی اتش مشامم پر زبوی فاطمیه فضای مبهم و دلگیر امشب پر از خلق و خوی فاطمیه غلاف و میخ وخون وتازیانه خروشد از سبوی فاطمیه سوالی بی جواب از کوچه دارم چرا نیلی است روی فاطمیه حکایتهای تلخی میشودخواند پس از هر جستجوی فاطمیه میان کوچه ها بی ابرو شد تمام ابروی فاطمیه شکسته از فشار درب و دیوار نهال ارزوی فاطمیه تمام شعله های خشم تاریخ هجوم اورده سوی فاطمیه غم تنهایی مولا نشسته چو بغضی در گلوی فاطمیه نشان قبر یک پهلو شکسته بود راز مگوی فاطمیه
+ شهادت بی بی دو عالم،صدیقه کبری فاطمه زهرا(س) بر همه ارادتمندان به خاندان اهلبیت، تسلیت باد..
نوشته شده توسط زهرا در پنج شنبه 90/2/1 ساعت 11:1 عصر موضوع | لینک ثابت
السلام علیک ایتها الصدیقه الشهیده فاطمه زهراسلام الله علیها .سالروزشهادت دخت نبی اکرم حضرت فاطمه زهرا راخدمت آقا ومولامون امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف بر همه مسلمانان تسلیت باد.
کاش از قلبم به قلبش راه داشت ...
کاش زهرا هم زیارتــــــگاه داشت ...
اَلسَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ نَبِیِّ اللَّهِ
السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ حَبِیبِ اللَّهِ السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ خَلِیلِ اللَّهِ
السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ صَفِیِّ اللَّهِ
أَشْهَدُ أَنَّکِ مَضَیْتِ عَلَى بَیِّنَهٍ مِنْ رَبِّکِ وَأَنَّ مَنْ سَرَّکِ فَقَدْ سَرَّرَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ
وَ مَنْ جَفَاکِ فَقَدْ جَفَا رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ
وَ مَنْ آذَاکِ فَقَدْ آذَى رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ
وَ مَنْ وَصَلَکِ فَقَدْ وَصَلَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ مَنْ قَطَعَکِ فَقَدْ قَطَعَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ
لِأَنَّکِ بَضْعَهٌ مِنْهُ وَ رُوحُهُ الَّذِی بَیْنَ جَنْبَیْهِ کَمَا قَالَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ
لینک زیارتنامه
کاش بارانی ببارد قلبها را تر کند
بگذرد از هفت بند ما صدا را تر کند
قطره قطره رقص گیرد روی چتر لحظه ها
رشته رشته مویرگهای هوا را تر کند
بشکند در هم طلسم کهنه ی این باغ را
شاخه های خشک بی بار دعا را تر کند
مثل طوفان بزرگ نوح در صبحی شگفت
سرزمین سینه ها تا نا کجا را تر کند
چترها تان را ببندید ای به ساحل مانده ها
شاید این باران که می بارد شما را تر ک
حضرت محمد (ص) : فاطمه پاره تن من است . هر که او را بیازارد ، مرا آزرده خاطر کرده است و هر که او را شاد کند ، مرا نیز خوشحال
ایام فاطمیه و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها را به همه مومنان تسلیت عرض مینماییم التماس دعا عزیزان
نوشته شده توسط زهرا در دوشنبه 90/1/29 ساعت 8:16 صبح موضوع | لینک ثابت
صدای تیک تاک رادیواتوبوس.حکایت ازفرارسیدن وقت فریضه ظهرمی کرد.
مسافرین اتوبوس.هریک به صورتی خودشان را سرگرم کرده بودند.عده ای
بیابانهای اطراف راتماشامی کردندوتیرتلگرافهاراشمارش می کردند.عده ای
مشغول صحبت کردن باهمدیگربودندوعده ای هم چرت می زدندوعده ای
باتنقلات خودشان را سر گرم کرده بودند.ناگهان.همگام بابانک روح بخش اذان.
جوان آراسته ایکه لباسهای تمیزوسرووضع مرتبی داشت وکنارمن نشسته بود
ازجاحرکت کردوبه طرف راننده به راه افتاد.وبالحنی بسیارمودبانه ازراننده تقاضا
کردبرای ادای نمازظهرچنددقیقه ای توقف کند.راننده امابابی تفاوتی خاص خود
گفت.یک ساعت دیگربه قهوخانه ای می رسیم وآنجابرای نهارونمازنیم ساعتی
توقف خواهیم کرد.وقتی جوان خواهش خودراتکرارکردوجواب مناسبی دریافت نکرد.
به تطمیع راننده متوسل شد.کیف سامسونت خودرابازکردوبسته ای اسکناس
تعارف راننده کردوگفت.هرمقدارپول می خواهیدبرداریدوبرای چنددقیقه اجازه بدهید
من نمازم رااول وقت بخوانم والا می بایدپیاده شوم!برخوردمودبانه ونفوذکلام معنوی
اودرراننده موثرواقع شدوهنوزصدای اذان رادیواتوبوس قطع نشده بودکه دراولین
پارکینگ کنارجاده توقف کرد.جوان پیاده شد.باوضوبود.قبله نمای کوچکی راازجیب
خودبیرون آورد.جهت قبله رامعین کردوبهنمازایستاد.باآرامش وصف ناپذیری نمازش
راخواندودرمیان بهت وحیرت مسافرین اتوبوس.دوباره سوارشد.ازراننده ومسافرین
تشکروعذرخواهی کرد.ودرباره درکنارمن درصندلیش قرارگرفت.مدتی دربهت و
سکوت گذراندم.تااینکه طاقتم راازددست دادم ودرحالیکه ابهت اومراگرفته بودوبا
تماموجوداوراتحسین می کردم ازاوسوال کردم.شمااینقدربه نمازاول وقت اهمیت
می دهیدکه برای آن حاضریدپول خرج کنیدودربیابان اتوبوس رامتوقف کنید.کمی
سکوت کردوباتبسم ملیحی گفت.من باامام زمانم حضرت ولی الله الاعظم(عج)
پیمان بسته ام نمازم رااول وقت بخوانم..ونمی توانم پیمان شکنی کنم.برتعجب
من افزوده شد.خودم راقدری جمع وجورکردم وکاملا توجهم به اوجلب شد.گفتم.
چگونه وبه چه جهت چنین پیمانی بسته اید؟باکمی تامل گفت.قیضیه اش مفصل
است...گفتم حال که باهم هستیم ومقصدهم راه درازی درپیش داریم.ازفرصت
استفاده کنیدوماجراراازاول برایم بگوئید.قدری تعلل کردوسپس درحالیکه اشک
حسرت درچشمانش حلقه زده بودگفت.من دانشجویی بودم که دریکی ازکشورهای
ارپایی درس می خواندم. محل سکونتم در یک بخش کوچک بودوتا شهری که دانشگاه
من درآنجابودفاصله زیادی داشت که اکثراوقات من باماشین این مسیرراطی می کردم.
ضمنادراین بخش یک اتوبوس بیشترنبودکه مسافرین رابه شهرمی بردوبرمی گشت.
برای فارغ التحصیل شدنم بایدآخرین امتحانم رامی دادم.پس ازسالهانج وسختی وتحمل
غربت خلاصه روزموعودفرارسید.درسهایم راخوب خوانده بودم.سواراتوبوس شدم وپس از
چنددقیقه حرکت کردیم.اتوبوس پرازمسافرانی بودکه به شهرمی رفتند.من هم کتابم جلوم
بازبودومشغول مطالعه بودم.نیمی ازراه راآمده بودیم که یکباره اتوبوس خاموش شد.راننده
پائین رفت.کاپوت ماشین رابالازدوقدری به موتوروررفت اماروشن نشد.چندباراین کارراتکرار
کرد.امافایده ای نداشت.توقف طولانی شد.مسافرین پیاده شدندوکنارجاده نشسته بودند
وبچه هایشان نیزدرآن حوالی مشغول بازی بودند.ومن هم دلم برای امتحانم همانندسیرو
سرکه می جوشید.ناراحت بودم.چیزی به وقت امتحانم نمانده بود.وسیله ی نقلیه دیگری
هم ازجاده عبورنمی کرد.مضطرب ونگران بودم چکارکنم ونزدیک شدن عقربهای ساعت به
وقت امتحان لحظه لحظه امیدمراکمترمی کردوبه چشم خود می دیدم که نزدیک است
تلاشهای چندین ساله ام به هدررود.ناگهان.جرقه ای به مغزم زدویادحرف مادرم افتادم
که درهنگام بدرقه ام درفرودگاه ایران به من گفت.پسرم...توالان راهی دیارغربتی.آنجانه
زبان درستی می دانی ونه جایی رامی شناسی ونه آشنایی داری به امیدخدابرووبدان.
هرجاکارت گیرافتادودچارمشکلی شدی نگران نباش.ماامام زمانی داریم.رئوف ومهربون
که همه جاحاضروناضراست اوراصدابزن وبگو..(یافارس الحجازادرکنی)اوتوراکمک خواهد
کرد.وجوان درحالیکه اشکهایش راپاک می کردادامه داد.به یادکلام مادرم.دلم شکست
واشکم جاری شد.گفتم..یابقیه الله!اگرامروزکمکم کنی وکارم رادرست نمایی ومن به
امتحانم برسم.به شماقول می دهم وتعهدمی نمایم که تاآخرعمرم نمازم رااول وقت
بخوانم.وتاآنروزخیلی درقیدوبندنمازنبودم بخوانم نخوانم اول وقت آخروقت.پس ازچنددقیقه.
یک آقایی ازآن دورهاآمدوبه راننده روکردوگفت.چطورشده(بازبان خودآنهاحرف می زد)
راننده گفت..نمی دانم هرکاری می کنم روشن نمی شود.آن آقاجلورفت وقدری ماشین
رادست کاری کردوگفت.شمابرویداستارت بزنیدراننده تااستارت زدماشین روشن شد.
ومن نورامیددردلم جوانه زدوخوشحال وامیدوار.سوارشدم.مسافرین نیزهمگی سوارشدند.
همینکه اتوبوس می خواست راه بیفتد.دیدم همان آقابالاآمدومرابه اسم صدازدوبه زبان
فارسی به من فرمود..فلانی تعهدی که به مادادی یادت نرود.نمازاول وقت....من هم که
اصلاازخوشحالی قضیه رافراموش کرده بودم بدون توجه که این آقااسم مراازکجامی دانست
چطورفارسی حرف زدگفتم..چشم آقا.پیاده شدورفت ودیگراوراندیدم وقتی به خودآمدم که
اورفته بودومن ازآن روزدرحسرت دیداراوبه سرمی برم.این بودسرگذشت نمازاول وقت من.....
باعرض شرمندگی ازهمه دوستان ببخشید مطلبم خیلی طولانی شد...
التماس دعا دوستان مهربونم.....
نوشته شده توسط زهرا در جمعه 90/1/19 ساعت 9:58 عصر موضوع | لینک ثابت
لقمان حکیم در زمان جوانی کارگر یک فردی بود که این فرد از طرفی گناه می کرد و گناه کار بود و از طرفی هم امید داشت که به بهشت بره.
زمان کاشت گندم رسیده بود. اون فرد به لقمان گفت که در زمینی که دارن گندم بکاره.
لقمان رفت و بجای گندم، جو کاشت.
مدتی گذشت و زمان برداشت محصول فرا رسید. اون فرد به لقمان گفت برو از محصولی که کاشتی برام بیار تا ببینم چه کردی؟
لقمان رفت و محصول رو آورد. اون فرد وقتی دید که لقمان بجای گندم، جو کاشته، عصبانی شد و به لقمان گفت مگر من به تو نگفتم گندم بکار؟ برای چه جو کاشته ای؟
لقمان حکیم به اون فرد گفت من دیدم شما هم گناه می کنی و هم امید رفتن به بهشت رو داری. من هم با خودم گفتم که جو بکارم شاید به جای جو، گندم برداشت کنم!!!
اینه که ماها هر چی بکاریم همون رو برداشت می کنیم. اگر گندم بکاریم همون گندم رو هم برداشت می کنیم و اگر هم جو بکاریم همون جو رو برداشت می کنیم و هیچ وقت نمی تونیم جو بکاریم و گندم برداشت کنیم.
دلت راخانه ما کن مصفا کردنش با من
به ما درد دل افشا کن مداوا کردنش با من
اگر گم کرده ای،ای دل کلید استجابت را
بیا یک لحظه با ما باش پیدا کردنش با من
بیفشان قطره اشکی که من هستم خریدارش
بیاور قطره ای اخلاص دریا کردنش با من
اگر درها به رویت بسته شد دل بد مکن از ما
در این خانه دق الباب کن واکردنش با من
به من گو حاجت خود را اجابت میکنم آنی
طلب آنچه میخواهی مهیا کردنش با من
قبل از وقوع مرگ روشن کن حسابت را
بیاور نیک وبد را جمع ومنها کردنش با من ...
اگر عمری گنه کردی مشو نومید از رحمت
تو نام توبه را بنویس امضا کردنش با من ...
التماس دعاازهمه عزیزان
نوشته شده توسط زهرا در پنج شنبه 90/1/11 ساعت 11:48 عصر موضوع | لینک ثابت
سلام دوستان عزیزم با تبریک سال نو و بهترین آرزوها برای شما دوستان عزیز امید وارم سالی خوب تواًم با موفقیت و سلامتی روز افزون را پیش رو داشته باشین و این نیایش رو انتخاب کردم چون میدونم که حرف دل همتون هستش پروردگارا به من آرامش ده تا بپذیرم آنچه را که نمیتوانم تغییر دهم دلیری ده تا تغییر دهم آن چه را که میتوانم تغییر دهم بینش ده تا تفاوت این دو را بدانم مرا فهم ده تا متوقع نباشم ،دنیا و مردم آن مطابق میل من رفتار کنند جبران خلیل جبران آه خدایا ااااااا......
ای خدای بزرگ ،
آنقدر به ما عظمت روح و تقوا عطا کن
.که همه وجود خود را با عشق و رغبت قربانی حق کنیم
خدایا
آنچنان تار و پود وجود ما را به عشق خود عجین کن
.که در وجودت محو شویم
خدایا
ما را از گرداب خودخواهی و از گردباد هوا و هوس نجات ده
.و به ما قدرت ایثار عطا کن
خدایا
در این لحظات سخت امتحان ،
. نور ایمان را بر قلب ما بتابان و ما را از لغزش نگاه دار
خدایا
ما را قدرت ده که طاغوت خودپرستی را به زیرپا افکنیم
و حق و حقیقت را فدای منفعت های شخصی نکنیم
آموختم که یک انسانم ، اشرف مخلوقات
مایه مباهات خداوند بر فرشتگانش.
چرا باید به بهترینمان بگویند مثل فرشته !
چرا به این فرشته هایی که بر خلقت بی مانند ما سجده
کرده اند حسرت می بریم و غبطه می خوریم
خدایا خوش دارم گمنام و تنها باشم تا در کشمکشهای پوچ مدفون نشوم
خدایا من کوچکم ضعیفم ناچیزم پرکاهی در مقابل توفان ها هستم
به من دیده ای عبرت بین ده تا ناچیزی خود را ببینم و
عظمت و جلال تو را به راستی بفهمم و به درستی تدبیر کنم.
آه خدایااااااا...............................................
!خدایا یاریم کن اگرروزی جایی چیزی راشکستم دل نباشد.....
نوشته شده توسط زهرا در جمعه 90/1/5 ساعت 10:11 عصر موضوع | لینک ثابت
باعرض سلام خدمت همه شمادوستان خوب،
سال نورابه همتون تبریک میگم وامیدارم
سالی سرشارازموفقیت دراننظارتان باشد.
بهار هم دلتنگ توست
صدای پای بهار آرام آرام به گوش میرسدبوی نشاط و زندگی به مشام می رسد
درختان وضوی عشق میگیرندجامه نو به تن میکنندو شاخه های نیازشان
به سوی نر دراز میکنندوبه نماز استغاثه برای طلب تو می ایستند
نغمه چکاوکان ومرغکان عشق هم گویی بیقرارآمدنت هستن وبرای تو
میسرایندسفره ای از عشق را برای آمدنت پهن میکنم ولی در آن سفره
بجای سبز و سمبل دسته گلی از یاس نرگس میگذارم به این امیدکه بوی
دلکش یاس ولطافت برگهای یاس تو را در آمدن یاری کند
دسته گلهای نرگس هم دسته میکنم ودر سفره هفت سینم میگذارم
تا آنها را نثار قدوم سبزت کنم
میرسد نوروز و من در حسرت روی توام
در شب هجران به دام یاد گیسوی توام
پایبند حلقة زلف توام، نوروز چیست
عالمی بنهاده و در بند یک موی توام
میرسد عید و خلایق طاق گل برپا کنند
لیک من غمگین هجر طاق ابروی توام
در گلستان جلوه در چشم نداد هیچ گل
هرطرف در جستجوی روی خوشبوی توام
ساکن غمخانة هجران رویت گشته ام
معتکف در خلوت چشمان جادوی توام
تا بکی در پرده داری رخ ایا زیبا جمال
در تمنّای نگاهی مانده در کوی توام
ای نکو سیما عیان کن رخ که رفت از دل قرار
بی قرار دیدن سیمای دلجوی توام
عمر شد یکدم خدا را، رخ ز ابر آزاد کن
کز جهان ببریده دل اندر تکاپوی توام
از لبم افتاده هر ذکری به غیر از نام تو
نیمه شب ه بر در خالق ثناگوی توام
با من بشکسته دل در خلوتی از در درآی
چشم دل را خیره یکسر ناظر سوی توام
گوشة چشمی که شد عمر گران حکاک را
در تمنّای وصال روی نیکوی توام
یامهدی(عج)
***دنیا رو برات شاد شاد و شادی و برات دنیا دنیا آرزو میکنم *** عیدهمه عزیزان مبارک***
نوشته شده توسط زهرا در یکشنبه 89/12/29 ساعت 11:15 عصر موضوع | لینک ثابت
آخرین نوشته ها
به نام خدا
بهارم بی تو سرد است پدر
دلم میخواد پرستارم تو باشی پدر
چهاردهم آذردومین سالگرد ویران شدن زندگیم پدر
محرم بی پدری رسید
675 روز بـــــــی پـــــــدری گــــــذشـــــــــت...
پـــــــــــــــــــــــــــــــدر
فقط پدرم را می خواهم...
وقتی پدر نداری
تمام آرزوهای من...
من هم... روزگاری... پدر داشتم...
277 روز بابا جونم دلتنگتم
خدایا:
درد غم بی پدری
[عناوین آرشیوشده]
درباره وبلاگ
زهرا
برای ظهور آقا امام زمان (عج) و شادی روح پدرم صلوات
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ ...?
کاش بـودی پدرتـا دلـم تنهــا نبـود
تـا اسیــر غصــه فــردا نبــود
کاش بــودی پدرتا بـرای قلـب مـن
زنــدگی این گونه بی معنا نبـود
کاش بـودی پدرتا لبـان سـرد مــن
قصـه گـوی غصـه غـم هـا نبـود
کاش بـودی پدرتا نگـاه خستــه ام
بی خبـر از مــوج و از دریـا نبـود
کاش بـودی پدرتـا زمستـان دلــم
این چنین پرسوز و پرسرما نبود
کاش بـودی پدرتـا فقـط باور کنی
بعد تــو ایــن زنــدگی زیبـا نبـود
فهرست اصلی
دوستان
نوشته های پیشین
سایر امکانات
POWERED BY
language="java" src="