دومین سالگرد ویران شدن زندگیم پدر

دوسال است که دل تنگی های غروب را با بودن در کنار مزارش سپری کردم

و نا باورانه روزهایمان را به شب هایمان گره زدیم

و شب هایمان را به امید آن که هلال ماه گونه اش را یک بار دیگر در خواب به نظاره

بنشینیم به صبح رساندیم.

طنین صدای دلنشینش همچنان در گوش ما . مهربانیش در قلب ما و زیبایی چهراش

همیشه در یاد ماست.

پدر دو سال که رفتی...دوساله که هر چی صدا میزنم پدر....پدر جوابی ازت نمیشنوم...

خیلی سخته خدا خیلی....واقعا آدم پیر میشه وقتی پدرشو صدا میزنه جوابی نمیشنوه....

پدر دوسال هست وقتی ماه آذر میاد تمام وجودم غم میگیره که باید به چهادرهم آذر برسم که ساعت

هشت صبح خبر ویران شدن زندگیم بهم میدن کاش آذرماه نمیشد پدر که تو را از دست بدم

دومین سال آسمانی شدنت مبارک پدردلم شکست

 

دوستتت دارم پدر خوبم

 دو سال شد پدر

دوسال شده رفتی و از عشق اثری نیست  دلم شکست   این زندگی ما به نهالش ثمری نیست

پژمرد دگر آن گل زیبای محبت     از جمع صمیمانه ما هم خبری نیستدلم شکست

دوسال گذشت از غم فقدان تو پدر دلم شکست    دلخوش شده ام نمره من را بدهی بیست

آن یاد و دعای تو مرا ساخته فولاد     یک گوشه چشمی نظر از سوی تو کافیستدلم شکست

دومین سالیست که پدر در برم نیست   دلم شکست ولله که این غم چه غم سنگینیست

پدر

وقتی از روزگار خسته می شدم ،

چشمانم را به تو می دوختم،

از عمق نگاهت مهربانی را درک می کردم

وقتی سر بر زانوهایت  می گذاشتم  و تو با تمام وجود نوازشم می کردی

به رویایی شیرین فرو می رفتم ،

چه خوب بود همیشه سرشار از تو بودم  پدر...

ولی افسوس که امروز سرم رو سنگت میذارم و از نامردمیها گله میکنم

ای قبر دهان بگشا می خواهم پدرم را ببوسم

روح پاکت پدرم با حسین محشور باد

خانه ی قبرت از الطاف خدا پر نور باد

ای چراغ زندگانی پدرم یادت به خیر

خاطرت در باغ فردوس برین مسرور باد

ای قبر دهان بگشا می خواهم پدرم را ببوسم

بهترینم دوستتت دارم



نظر  

نوشته شده توسط زهرا در جمعه 93/9/14 ساعت 8:0 صبح موضوع | لینک ثابت