ممنون از دعوتتون
امروز گذشت
و بازهم گله اي باقي ماند!!
نكته هاي امروز را مو به مو نوشتم
آن هم با « رنگ قرمز »
تا مبادا از يادم برود!
گل هاي قالي را براي آخرين بار مي شمارم
شايد ديگر فرصتي باقي نماند
يادم باشد
« فردا »
چيزي براي
« فردا»
به جا نگذارم
همه را تمام مي بندم
تا مبادا گله اي باقي بماند
براي لحظه اي كه ..............
فصل من، باز هم منم با تو
خسته، تنها، غريب و بي همدم
باز دلتنگي غروب و هراس
باز سرگشتگي چونان آدم
***
سيب سرخم به آن همه بيداد
آخر از دست من به يغما رفت
مانده ام بي حريف و بي دل و زار
اي دريغ آنچه از کف ما رفت
مي روم، باز مي روم سويي
تا شوم دور، لحظه اي از خويش
مي گريزم مگر که اين دل من
نشنود تلخ گفته ها زين بيش
بسته ام کوله بار خود، امشب
راهيم، راهي ديار غريب
مي روم تا دمي بگريم زار
زين همه جور و ظلم و مکر و فريب
تقديم به بهترين خواهر دنيا
اى كسانى كه ايمان آوردهايد روزه بر شما واجب شده همانطور كه بر اقوام قبل از شما واجب شده بود شايد با تقوا شويد(183).
بسم الله الرحمن الرحيم
سوره بقره، آيات 185-183
يا ايها الذين آمنوا كتب عليكم الصيام كما كتب على الذين من قبلكم لعلكم تتقون.(183) اياما معدودات فمن كان منكم مريضا او على سفر فعدة من ايام اخر و على الذين يطيقونه فدية طعام مسكين فمن تطوع خيرا فهو خير له و ان تصوموا خير لكم ان كنتم تعلمون.(184) شهر رمضان الذى انزل فيه القرآن هدى للناس و بينات من الهدى و الفرقان فمن شهد منكم الشهر فليصمه و من كان مريضا او على سفر فعدة من ايام اخر يريد الله بكم اليسر و لا يريد بكم العسر و لتكملوا العدة و لتكبروا الله على ما هديكم و لعلكم تشكرون.(185)
سلام سرورم تاج سرم
مسأله شفاعت، چيزى است كه ريشهى قرآنى و حديثى داشته و ضرورت مذهب به حساب مىآيد. بنابراين، يكى از شفعاى روز قيامت- آن هم در حد وسيع- حضرت فاطمهى زهرا عليهاالسلام مىباشد كه در اينجا توجه شما را به مضمون دو حديث كه از طريق حضرت سلمان و جابر جعفى آمده است جلب مىكنم: روزى سلمان به پيامبر صلى اللَّه عليه و آله خدا گفت: اى مولاى من! تو را سوگند به خدا، از عظمت فاطمه عليهالسلام در روز قيامت تعريفى بفرماييد. پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله با تبسم رو به سلمان كرد و فرمود: سوگند به آن آفريدگارى كه جانم در دست اوست، فاطمه عليهاالسلام را در آن روز بر ناقهاى از ناقههاى بهشت سوار مىكنند، جبرئيل و ميكائيل به ترتيب از راست و چپ او حركت مىنمايند. اميرالمؤمنين پيشاپيش و حسن و حسين از پشت سر، وى را همراهى مىكنند، تا بدين طريق فاطمه عليهاالسلام از پلصراط مىگذرد و پس از گفتگوهاى زياد، آنگاه خطاب مىرسد: فاطمه! هرچه مىخواهى بخواه. دخترم عرض مىكند: اسالك ان لاتعذب محبى، و محبى عترتى بالنار، فيوحى اللَّه اليها: يا فاطمه! و عزتى و جلالى و ارتفاع مكانى، لقد آليت على نفسى من قبل ان اخلق السموات و الارض بالفى عام ان لااعذب محبيك و محبى عترتك بالنار. (1) بار الهى! از تو مىخواهم علاقهمندان خود و فرزندانم حسن و حسين را در آتش مسوزان. خطاب مىرسد: يا فاطمه! سوگند به عزت و جلالم، دو هزار سال پيش از خلق آسمانها و زمين، بر خودم لازم كردهام كه اين حاجت تو را برآورم جابر جعفى نيز به حضور امام باقر عليهالسلام رسيده، عرض كرد: فدايت شوم، حديثى در مورد فاطمه عليهاالسلام بفرماييد، كه با نقل آن، شيعيان را خوشحال كنم. الهي با مادرم مهشور شوي خواهر گلم نوکرت داداشت
اي روي گلت شمع شب تار کجايي
آرام و قرار دل بي تاب و شکيبم
آرام وقرار دل بي تاب کجايي
چه شود اي گل نرگس که با تو ديدار کنم
جان و اهل و هستي ام بر تو گرفتار کنم
روزه هجر تو از پا بينداخت مرا
کي شود با رطب وصل تو افطار کنم